زن عمو
کیانا خانوم این روزها کم کم داره اسامی اطرافیان رو یاد می گیره، چند روزی می شه که زن عموهاش رو می شناسه و می گه زممو. پنج شنبه شب رفتیم خونه عمه زهرا و بعد از شام به همراه زن عمو معصومه و زن عمو طاهره رفتیم خونه زن عمو معصومه . کیانای عزیزم توی خیابان معمولا بغل هیچ کس نمی ره و فقط می گه بغل مامانم باشم . اما همین که زن عمو طاهره گفت کیانا بیا بغل من فوری پرید توی بغلش و تا دم در خونه هم نگفت که بیام بغل مامان و توی راه هم خودش رو حسابی برای زن عموش لوس کرد. جیگر مامان کیانا. دوست دارم . ...